۱ مهر ماه
۱۴۰۳
قباله سفر
شماره مطلب:
چهارم
نوشتن، ۲۰۶۵ کیلومتر دورتر از خونه
سلام!
اولین روز پاییزی تقویممونه و صدای من رو از یه شهر و کشور دیگه دارید. تفلیس زیبا و گرجستان جذاب!
انگار دارم براتون نامه مینویسم تا برسه دستتون.
توی محیط اشتراکی هاستل نشستم، تازه صبحونه رو زدم به بدن.
نصف سفر گذشته و پر از احساسات چندگانهم!
فکر میکنید بیشترین سوالی که این مدت تو اینستاگرام ازم پرسیدن چیه؟
«چرا تفلیس زندگی نمیکنی وقتی انقدر دوست داری؟»
جواب خیلی سادهست. چون تصمیم احساسی، تصمیم درستی نیست.
درسته با آب و هواش عشق میکنم. درسته فقدان چنار و کاج و بارون، خیلی تو زندگیم پررنگه، ولی وقتی مهاجر محسوب میشی، قراره بری یه جایی که ثبات اقتصادی داشته باشه، درآمدت خوب باشه و کیفیت زندگیت برات مهم میشه.
چیزهایی که جوونهای همین جا به خاطرش دارن از کشور خودشون میرن.
یه نفر تو دایرکت برام نوشته بود:
«آخ ژاله، چقدر میفهممت، ما که تو گیلان بودیم، بدون سرسبزی و با رون نمیتونیم خوشحال باشیم.»
براش نوشتم:
«ببين نه، من اين جورى بهش نگاه نمیكنم. واقعا دبى خوشحال زندگى میکنم. جای رنگ سبز تو زندگيم خالى هست، ولى اين طورى نيست كه چون ندارمش، زندگى رو به خودم تلخ كنم.»
گفته بودم این سفر برام فرق داره. یه آدم جدید با روحیات جدیدم و میخوام این ژالهی جدید رو اینجا محک بزنم. ببینم فقط توهم تغییر دارم یا واقعیِ واقعی تغییر کردم؟ :)))))
مشخص شد که بـــــــــلـــــــــه! واقعا تغییر کردم!
در این حد که خودم مکالمه شروع میکنم. رفیق میشم، سوال میپرسم و وارد بحثها و گفتوگوها میشم. کلی رفیق جدید از سراسرجهان پیدا کردیم توی تورهایی که رفتیم و دنیامون بزرگتر شده.
برام روشن شدکه بخش زیادی از اضطرابهای اجتماعی و social awkwardnessم از بودن توی ایران و جمعهایی میاومد که پر از قضاوت و نگاههای سنگین بود.
چون من بلد نبودم جوری غیر از همینی که همیشه هستم باشم، و گویا جوری که هستم، در چشم عموم، عجیب میاد!
و توی جوامعی که نیازی نیست چیزی جز خودت باشی، همهچیز آسونتره.
صحبت با غریبههایی که فقط تو یکی از چهارراههای زندگی به هم برخورد کردید و ممکنه دیگه هیچوقت مسیرتون همدیگه رو قطع نکنه، حتی میتونه عین جایزه بمونه و خیلی خاطرهی قشنگی بسازه.
پای قصهی آدمها که میشینی، هرچی بیشتر که داستان میشنوی، بیشتر متوجه میشی جهان چقدر پر از روایت آدمهای بینهایت متفاوت از هم دیگهست.
و چقدر ساده میشه با پذیرش این تفاوتها، کنار هم زندگی کرد و در صلح بود.
این سفر واقع فعال بودم از لحاظ ولاگ و اینا.
به جز روزهایی که تو طبیعت بودیم و شارژ گوشیم رو نیاز داشتم، هر روز یه ولاگ گذاشتم و سعی کردم همهچی رو به موقع شیر کنم.
سعی کردم اسم خیابونها، کافهها و هزینهی خوردنیهارو بگم.
قطعا دلم برای قیمت ارزون کافههای اینجا و وایب محلی و گرمشون تنگ میشه.
فقط از تورها هنوز نگفتم چون دلم میخوادمفصل بگم!
ولی قطعا بعد از سفر خیلی کامل از هزینه و نکات مهم خواهم گفت.
راستی قرار بود از خریدهای سفری هم بگم، درسته سفر تموم نشده، ولی واقعا همهی چیزهایی که گرفتم بسیاااار به کار اومد و واقعا خوشحالم بابتش! :))))
برگردم دبی خرید اساسی واسه وبسایت انجام میدم حتما!
پسسسسسسسسسسس..
دیگه فعلا از حضورتون مرخص میشمممم!
فعلا خدافس!
ژاله
امضا: